پنیر شبنم، فقط فروشگاه جانبازان
پيرزن پرسيد: جانبازان كجاس؟ سرباز با لهجه كاشاني گفت: نميدونم مادر. منظورتون بنیاد جانبازانه؟ پيرزن گفت: نه ميخوام برم تعاوني جانبازان. پس چی می دونی مادر؟ سرباز گفت: رهبر ديدار دارند. بعد پرسيد: ميريد ديدار؟
پيرزن گفت: از چهارراه بیمارستان تا اینجا هرچی سرباز دیدم، شکل تو بودن. پير شي مادر، من رو از خيابان رد كن. سرباز گفت: نميشه مادر، در حال مأموريتم. بايد سر اين كوچه بايستم. پيرزن گفت: مواظب كوچهاي؟ يا مواظب مردمي كه رد نشن؟ سرباز گفت: صبر كن اون سرباز لباس پلنگي بياد، بهش بگم از خيابون ردت كنه. پيرزن گفت: اوني كه باتوم داره؟ من از اونا ميترسم مادر. همهشون كلاهاشون كجه. ولش كن مادر. خودم ميرم. تقصیر عروسمه ميگه، پنير شبنم فقط فروشگاه جانبازان. اونجا50 تومن ارزونتر از دم در خونه ماست.
سرباز لباس پلنگي که نزدیک شد، سرباز گفت: اين مادر رو از خيابون رد كن. ميگه ميخواد بره فروشگاه جانبازان. بلدي؟ لباس پلنگي گفت: همه سراغ فروشگاه جانبازان رو ميگيرن. چه خبره اونجا؟
لباس پلنگي به پيرزن گفت: ننه جان بيا دنبالم. بعد دست نگهداشت جلوي اولين ماشين و گفت: حالا ديگه خودتون بريد اون طرف. پيرزن دو قدم نرفته، برگشت و گفت: مادر من از ماشينا ميترسم. پام درد ميكنه. تمام خيابان صفاييه رو تا اينجا پياده آمدم. بعد به سرباز گفت: مادر بيا خودت ردم كن. لباس پلنگي گفت: آخه مادر رهبر ملاقات عمومي دارن. حالا، بيا سريع ببرمت اون طرف. دست پیرزن را گرفت و گفت: شما هم مثل مادرم، چندماه است ندیدمش. حالا مگر شما نميري دیدار؟ پيرزن با دستش سر خيابان را نشان داد و گفت: رفتم. اونجا كه از اين پلاستيك آبيها كشيدن که مردم رد نشن، ميبيني؟ اونجا نامهام رو دادم به اون آقاهه كه كيسه گنده ای دستشه. گفت ميده به آقا. گفتم نميدی. بذار خودم ببرم. گفت، كارد ملاقات نداري، نميشه. اون آقا كه كت پوشيده رو ميبيني؟ هموني كه بيسيم داره ها. نامهام رو گرفت. ماشینی با سرعت از ماشین کناری اش سبقت گرفت. پیرزن گفت: خیرنبینن الهی. بعد گفت: اون آقاهه کیسهاش لب به لب کاغذ بود. گفت خودش ميده به آقا. لباس پلنگي گفت: حالا حتما ميده مادر. پيرزن گفت: خير ببيني ننه و بعد رفت توي پيادهرو. لباس پلنگي دستش را بالا برد و بلند گفت: دعام كن مادر و به راه رفتن پیرزن خیره شد.
........................
پ.ن: فعلا این داستان نه چندان قدیمی را گذاشتم برای تغییر ذائقه.
باید با خودم کنار بیایم!