الاهه
خسته ام الهه، خسته از تمام راهی که من را از تو گرفته. دلم برای تمام سربالایی های تهران زیر رش باران و خنده های مان تنگ شده. الاهه ی خونم به شدت پایین آمده. این را وقتی حس می کنم که امروز زیادی تنها شده ام. حتی مامان نیست. جو خانه همان قدر سبک است که روی سینه ام سنگینی می کند. کسی توی من الهه ناز را مکرر می خواند و هی بنان آهسته و کشدار و بم آخر بیت هایش آ را آنقدر می کشد که بی اختیار تلفظش می کنم: آ آ آ آ آ آ آ آ آ.
و آ و آ و هی تبدیل می شود به همان کلمه کذایی که نمی خواهم بنویسمش، از بس از این صوت بیزارم.
+ نوشته شده در دوشنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۲ ساعت 14:3 توسط
|
باید با خودم کنار بیایم!